سلامت خانواده

قلبی که در سینه دیگری هل داد. هنگامی که توسط میراث خانوادگی اهدا می شود – آژانس خبری مهر | اخبار ایرانی و جهانی

آژانس خبری مهر – گروه بهداشت: من هرگز فکر نمی کردم که قلبی گاه به گاه پسرم ما را به اتاق عمل قلب می آورد. Abolfazl همیشه سالم بود. او فقط از درد شکم و حالت تهوع شکایت کرده بود. در ابتدا فکر می کردیم که چیز خاصی نیست ، اما وقتی اصرار داشتم سونوگرافی بگیرم ، آنها گفتند که کبد وی بزرگ شده است. بعد از اینکه آن را به تهران آوردیم ، تازه فهمیدیم که مشکل از قلب او است. دکتر گفت ضربان قلب او زیر 1 به جای …» در آنجا جهان روی سر من خراب شد.

او مکث می کند. انگار که حافظه آن لحظه هنوز شبیه است نخ او در قلب خود می نشیند ، سپس ، بدون سؤال ، به روزی برمی گردد که همه چیز برای او تغییر کرده است. او در ذهنش نگاه می کند.

نگاه او به نگاه فرزندش. پنج سال از بازگشت ابولفازل به زندگی گذشته است. Abolfazl می گوید: این که روز یادم می آیدبشر همه چیز مبهم بود. اما بعد احساس کردم از دستگاه جدا شده ام یکی قلب جدید اینقدر بدن منبشر تا قبل این که من دقیقاً پیوند را نمی دانستم چهبشر من فقط می دانستم که برگشتم … به زندگی برگشتم.

مادرش لبخند می زند: این قلب فقط یکی او عضو نبود. یکی نور امید به خانه ما بازگردانده شد. یکی دوباره زندگی به همان خاطره ای که ما هامون ما یک کارت اهدای عضو گرفتیم. از آنجا که کسی به ما امرار معاش می کند ، ما باید آماده زندگی باشیم.

شروع داستان …

من از مادر می پرسم که علائم اصلی بیماری Abolfazl چیست؟ مادر ابولفازل می گوید: ابوال فاضل از کودکی مشکلی نداشت و تا حدود 2 یا 5 سالگی که ناگهان بیمار شد ، کاملاً سالم بود. هیچ نشانه ای از قلب در او وجود نداشت. او فقط از درد شکایت کرد. ما یک بار در شهر خود به پزشک مراجعه کردیم ، اما هیچ تشخیص دقیقی ارائه نشده است و من از سونوگرافی شکمی درخواست کردم ، زیرا ابولفازل از درد شکم و حالت تهوع مکرر رنج می برد. پس از سونوگرافی ، مشخص شد که کبد وی رشد کرده است.

وقتی به تهران آمدیم و به بیمارستان مرکزی رفتیم ، فهمیدم که نبض گردن ابولفازل بسیار ضعیف است. من به خودم گفتم اگر قلب او سالم است ، چرا او مانند چنین نبض ضعیف است؟ به همین دلیل من از اکوکاردیوگرافی خواستم. پس از اکو ، یک متخصص گفت که عملکرد قلب وی بسیار کم است و به دلیل ضعف شدید پمپاژ ، خونریزی به بدن به درستی انجام نشده است و این باعث شده است که کبد وی رشد کند.

در آن زمان ، ما در یکی از شهرهای اطراف تهران زندگی می کردیم. وقتی برای اولین بار به بیمارستان مرکزی تهران رفتیم ، عملکرد قلب ابولفازل زیر 5 ٪ بود. پزشکان احتمال پیوند قلب را پیشنهاد می کنند. اما با شروع درمان دارویی ، این بیماری به تدریج بهبود یافته و عملکرد قلب افزایش می یابد. به همان اندازه که پزشکان گفتند نیازی به پیوند نیست ، زیرا داروها مؤثر بودند.

قلبی که در سینه دیگری هل داد. هنگامی که توسط یک میراث خانوادگی اهدا می شود

مادر در مورد زمان انتظار کودک برای قلب توضیح می دهد: ما مدتی در بیمارستان بستری شدیم و بعد از مرخصی من ، نگرانی من باقی ماند. من دائماً نگران این بودم که اگر یک روز Abolfazl مجبور به پیوند زدن شود ، آرزو می کنم نام او زودتر ذکر شود. من نمی دانستم چه زمانی پیوند به موقع انجام نشده است. من تصور می کردم که مانند صف های معمولی ، فقط باید صبر کنم.

چند ماه بعد ، وضعیت ابولفازل دوباره رو به وخامت گذاشت و ما دوباره او را به بیمارستان بردیم. پزشکان سعی کردند او را با درمان های معمولی بهبود بخشند. اما من چندین بار به دستیار پزشک گفتم که اگر پیوند لازم باشد ، نباید وقت خود را از دست بدهیم. آنها پاسخ دادند كه او در حال حاضر بهتر شده و نیازی به پیوند ندارد.

ملاقات با دکتر مهدوی بهترین روز زندگی من بود

یکی از دوستانم که پسرش با موفقیت توسط دکتر مهدوی در همان بیمارستان منتقل شد ، دکتر مهدوی را به من معرفی کرد. وی گفت که او یک داروی برجسته و دلسوز انسانی است. من به خصوص از پدر ابولفازل ، که نگران تغییر پزشک بود ، شک کردم ، تصمیم گرفتم ابولفازل را به دکتر مهدوی ببرد. در همان روز که به ابولفازل گفتم ، “ما با اعتماد به خدا می رویم” ، و او همچنین به زبان شیرین خود گفت: “مامان ، به خدا اعتماد کنید”.

قلبی که در سینه دیگری هل داد. هنگامی که توسط یک میراث خانوادگی اهدا می شود

روزی که دکتر مهدوی Abolfazl را مورد بررسی قرار داد ، یکی از بهترین روزهای زندگی من بود. پس از همه سختی ها ، او به ما امیدوار بود و با روحیه مثبت به ابولفازل گفت. نهشما خوب هستید “این جمله نور امید را در قلب ما روشن می کرد. Abolfazl در آن زمان بسیار نازک و قادر به حرکت نبود و با وجود این دارو ، وی بهبود نیافته بود.

دکتر مهدوی او را در بیمارستان بستری کرد و MRI بشر لازم را انجام داد سپس گفت که ابولفازل به پیوند قلب احتیاج دارد و حتی اگر مدتی با داروها بهتر شود ، چاره ای جز پیوند نیست. از آن روز به بعد ، زندگی ما تحت نظارت مستقیم او شکل جدیدی گرفت و امید به خانه ما بازگشت.

از مشکل کبد تا زیر 2 ٪

خانم محمدی ادامه می دهد: وقتی ما ابولفازل را برای بستری در بیمارستان گرفتیم ، در ابتدا فکر می کردیم که این مشکل کبد دارد. اما وقتی پزشک گفت عملکرد قلب وی زیر 5 ٪ است ، جهان روی سر من خراب شد. تصور کنید مادری که فرزندش همیشه سالم بود ، اکنون با یک دل شکسته به بیمارستان می آید و با چنین خبرهایی روبرو می شود … لحظه ای بسیار دشوار بود.

اما روزی که ابولفازل به اتاق عمل رفت ، همه پشت اتاق پر از نگرانی و اشک بودند. حتی اگر همه ترسیده بودند ، من ناخودآگاه احساس می کردم پسرم سالم است. شاید من این حس امید را از دکتر مهدوی گرفته ام ، زیرا آنها همیشه روح و انرژی قوی به ما می دادند. این امید بود که باعث شد من منتظر صلح باشم.

در تمام هفت ، هشت ماه که Abolfazl در لیست پیوند قرار داشت ، من شب گریه می کردم. اما روز عمل ، من هیچ اشک ریختم و فقط به خدا امید و اعتماد داشتم. خوشبختانه موفق شد.

آیا باید منتظر پیوند باشید؟

من از خانم محمد پرسیدم ؛ چه مدت در قلب هستید؟ حدود یک ماه بعد از اینکه دکتر مهدوی تشخیص قطعی داد ، فقط حدود یک ماه طول کشید تا وضعیت ابو الفازل بدتر شود و قلب بزرگ قلب را برای او فراهم کرد.

روزی که آنها با ما تماس گرفتند و گفتند آماده هستند ، من خودم در بیمارستان بودم و ابولفازل در بیمارستان بستری شد. آنها صبح به اتاق عمل رفتند و بعد از هفت یا هشت ساعت ، ابولفازل از اتاق عمل بیرون آمد. آن ساعت ها سخت ترین لحظات زندگی ما بود ، اما خدا را شکر که نتیجه عالی بود.

ابولفازل بیشتر وقت خود را در بیمارستان می گذراند. هر بار که مرخص می شد و به خانه برمی گشت ، دوباره بد می شد و مجبور می شد در بیمارستان بستری شود. اما از آنجا که پیوند انجام شد ، ورق های ما برگشتند و رنگ آرام شد.

اهدای زندگی ؛ میراث خانوادگی شد

من واقعاً از خانواده های اهدا کننده تشکر می کنم. دستان آنها را می بوسم. قلب اعطا شده فقط یک عضو نبود. این زندگی بود که به خانواده ما و جامعه بازگردانده شد.

امیدوارم هیچ مادری در چنین شرایطی نباشد. اما بعد از این تجربه ، همه ما یک کارت اهدای عضو دریافت کردیم. حتی Abolfazl ، به زبان کودکانه خود ، گفت: “برای من هم آن را بگیرید» خانواده و نزدیکان ما نیز با این امر آشنا بودند و برادرم دچار حادثه شد و درگذشت و اعضای و چشمان خود را اهدا کرد.

هر روز که چشمانم را باز می کنم ، خدا را شکر می کنم و از خانواده اهدا کننده سپاسگزارم و همیشه آنها را مدیون آنها هستیم. زندگی ما پس از پیوند زیباتر و جسورانه تر شد. ما قبلاً هیچ امیدی نداشتیم ، اما اکنون این همه سبک و امید است.

قلبی که در سینه دیگری هل داد. هنگامی که توسط یک میراث خانوادگی اهدا می شود

اکنون Abolfazl خوب است

بعد از عمل ، ابولفازل حدود 4 ساعت در دستگاه بود. ساعات بسیار حساس اما روز بعد ، به لطف خدا ، او توانست دستگاه را ترک کند و پزشک گفت که او خوب است.

خانم محمدی ادامه داد: “من به عنوان مادری که فرزندش عضو خود را دریافت کرده است ، از خانواده های اهدا کننده بخاطر قلب من تشکر می کنم. من هرگز آرزو نخواهم کرد که هیچ انسانی از مرگ مغزی رنج ببرد ، اما امیدوارم کسانی که در چنین شرایطی قرار دارند بدانند این پایان نیست ؛ بلکه این یک شروع برای چندین زندگی است.

اگر Abolfazl پیوند نداشته باشد ، شاید خانواده ما شکسته شوند و زندگی ما تاریک باشد. من از همه می خواهم که اهمیت این موضوع را درک کنند و کارت اهدای اهدا را ارائه دهند. این تصمیم ناجی است.

ما در این راه مشکلات زیادی داشته ایم. داروهای ایرانی برای ابولفازل و عود مناسب نبودند ، اما با استفاده از داروهای خارجی ، او بهتر بود. البته کمبود مواد مخدر نیز مشکلات اساسی بود ، اما خوشبختانه افراد خوب کمک می کردند ، و من در صورت داشتن داروی اضافی ، نیازمندان را می دادم.

تمام روند پیوند و دارو رایگان بود

وقتی خبر قلب درست را شنیدیم ، پر از ترس و امید بودیم. اما اکنون که Abolfazl در سلامتی زندگی می کند ، ما هر روز از خدا سپاسگزاریم. حتی برادرم که سال گذشته درگذشت ، اعضای خود را اهدا کرد و آرامش زیادی از این تصمیم گرفت.

کارکنان درمان مانند یک خانواده دوم بودند. هنوز هم به بیمارستان می روند ، آنها با استقبال مهربانی استقبال می کنند. من باید در مورد دکتر مهدوی بگویم که آنها مانند پدر برای ما بودند. اگر او اینگونه نبود ، Abolfazl امروز با ما نبود. از شما و تیم آنها بخاطر دانش ، صبر ، مهربانی و دلسوزی متشکرم.

قلبی که در سینه دیگری هل داد. هنگامی که توسط یک میراث خانوادگی اهدا می شود

بیایید داستان را به زبان ابوال فاضل بشنویم …

ابولفازل می گوید: “من نمی دانستم این پیوند چیست.” هر وقت همه چیز برای من عجیب بود من واقعاً نمی دانستم آیا چه کاری باید انجام شود

پس از این که دوباره با دکتر مهدوی ملاقات کردید؟

Abolfazl پاسخ می دهد: بله ، هر چند وقت یکبار او را می بینیم ، داروهای من را تجویز می کنند ، مرا معاینه می کنند. من فقط چندی پیش شنیدم که شاید من برای همیشه از ایران خارج شده ام و فهمیدم که آنها قصد دارند در ایران بمانند و من بسیار خوشحال شدم ، اما اگر ایران را ترک کنند ، دستیاران هستند تا جای خود را بگیرند.

چه زمانی سخت ترین لحظه ای که در این مسیر داشتید؟

Abolfazl پاسخ می دهد: همان شب که منتظر بیمار بودم …

Abolfazl اکنون نه تنها زندگی می کند ، بلکه زندگی می کند. وقتی از او می پرسم: در مورد ما بگویید ، در حال حاضر چه کاری انجام می دهید؟ “با همان صداقت و صلح ، او کار می کند: من به مدرسه ، کلاس و باشگاه می روم … من زندگی می کنم.

لبخند روی لب من می نشیند. این همان ابو الفازلی است که زمانی در یک نخ نازک زندگی می کرد.

می پرسم: آیا شما کار می کنید؟

می گوید بله ؛ پدر من نانوایی دارد و من فروشنده هستم.

این جمله چقدر بوی زندگی می دهد

می پرسم: برنامه های شما برای آینده چیست؟

مکث نگاه او جدی تر می شود. او می گوید: “من مسئولیت دارم.” من باید کاری انجام دهم تا به همه ثابت کنم که کمک مالی بی فایده نیست. من می خواهم آینده خوبی داشته باشم تا کسانی که با من زندگی می کردند خوشحال باشند و من باید خودم سالم بمانم.

سکوت کوتاه بین ما. سپس ، با چشمانی که برقی است ، او می گوید: من به رایانه علاقه مندم و اگر بتوانم یک فروشگاه رایانه ای باز کنم ، عالی خواهد بود.

و من به قلب افتخار می کنم ، با قلب اهدا شده ، اکنون قلب دیگران را روشن می کند.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا