تختخواب بیمارستان در اینجا – آژانس خبری مهر | اخبار ایرانی و جهانی

خبرگزاری مهر – گروه بهداشتی: در یک شب تاریک ، صدای ضعیف کودکی از طریق آوار سکوت را می شکند ، هیچ نوری وجود ندارد. نه در آسمان و نه در قلب. فقط گریه فقیر گریه می کند که انگار جهان را صدا می کند: “به من کمک کن …”
از آن روز ، اول اکتبر ، بیش از 5 روز. روزی که آسمان غزه دیگر آبی نبود ، و زمین آن ، بیش از هر زمان دیگری ، بوی خون می داد و در مداوم ترین کابوس قرن ، بیمارستان ها اعدام شدند.
در آن شب ، آل -مامادانی ، یکی از قدیمی ترین مراکز پزشکی در قلب غزه ، توسط خاک برداشته شد ، و صدای انفجار ، آسمان و مادرانی که نوزادان خود را در آغوش می گرفتند ، پزشکانی که کودک را زنده می کردند ، بیمارانی که فقط می خواستند زنده بمانند و همه در یک لحظه کوتاه.
گزارش ها حاکی از آن است که بیش از 5 نفر کشته شده اند ، اما واقعیت فراتر از تعداد است ، اما ؛ واقعیت ، این دستی است که از زیر آوار خارج شده است. آن گهواره سوخته ؛ آن باند خون ؛
و پرستاری که تا آخرین لحظه دست کودک را گرفته بود ، بدون دانستن ، پیش او خواهد مرد.
بیشتر مردگان زن و کودک بودند. آنها هیچ سلاح ، هیچ سپر ، حتی پناهگاهی نداشتند و تنها پناهگاه آنها همان بیمارستان بود که باید یک خانه امید بود. اما در آن شب ، سقف آن فرو ریخت و روحهای بی دفاع را بلعید.
در اینجا هیچ بیمارستان وجود نداشت ، هیچ سنگر و حتی خانه ای وجود نداشت. اینجا “پایان” بود. پایان جایی که قرار بود “آغاز” باشد و از آن شب تا به امروز ، ده ها بیمارستان دیگر در غزه به خاک و خون کشیده شده اند. اما خاطره آل -مامادانی زخمی است که هرگز بهبود نمی یابد. نه برای غزه ، نه برای وجدان بیدار بشریت.
اگر برق داشتیم ؛ اگر دارو بود ؛ اگر بیمارستان بود …
در گوشه ای از راهرو بیمارستان الشفا ، یک بند ناف در یک پتو خونین پیچیده می شود. در کنار او ، یک مادر با چشمان باز افتاد. نه جیغ و نه ناله. فقط سکوت جنسی که از مرگ غرق نیست.
یک پرستاری روی زمین سر خود را بر روی دیوار قرار می دهد و با دستهای خونین گریه می کند و می گوید: “ما کودک را از شکم مادرش بیرون آوردیم ، اما هیچ کس زنده نماند ؛ اگر ما برق داشتیم ؛ اگر این دارو در بیمارستان بود ؛ اگر ما بستری بودیم ؛ آنها ممکن است زنده بمانند.”
و اگر و اگر آنها در جوانه خفه شده بودند …
در بخش دیالیز ، نوجوانی با لب های خشک و چشمان زباله زمزمه می کند: “مادر گفت ما فردا دوباره می آییم ؛ فردا نمی آید.” او دیگر ادرار نمی کند و کلیه هایش خاموش است. اما نه از این بیماری ، بلکه از محاصره و جنگی که حتی در بدن کودکان قرار گرفته است.
بوی سوختگی آخرین نشانه پدر بود
در خارج از بیمارستان ، یک دختر کوچک با یک عروسک نیم سوخت که روی پله ها نشسته است. “پدرم در بیمارستان بستری بود ، من دیگر آن را پیدا نکردم ؛ فقط بوی سوختگی ؛ اکنون چه کاری می توانم انجام دهم؟”
آخرین نفس ها ، اکنون آنها صدا ندارند. فقط عزت بیماران بیمارانی که به سقف نگاه می کنند و با همان چشم خاموش می شوند وجود دارد و شاید در آخرین لحظات خدا را ببینیم ، شاید مادرشان باشد ، یا شاید هیچ کس …
دستگاه ها خاموش هستند. آمپول ها خالی هستند. تختخوابها مقبره هستند. و این بیمارستان ها دیگر بیمارستان نیستند. آنها مقبره هستند.
خانه هایی برای کسانی که قرار بود نجات پیدا کنند ، اما به جای بهبودی کشته شدند.
در سکوت سنگین و پر از خون و دود ، صدای ناله کودک در گوشه تاریک یکی از اتاقهای نیمه بیمارستان آلشفا آخرین نشانه زندگی بود. دیوارهای سفید اکنون پر از لکه های خون است. دستگاه های تنفسی برش داده نمی شوند ، نه برق ، دارو ، پزشکان خسته شده اند و از این ساختمان خارج شده است ، مخازن آمده اند.
امیدوارم که خاموش شود
بخش مراقبت های ویژه همیشه مکانی بود که امید زنده مانده است. حتی وقتی همه چیز به پایان رسید ، حتی وقتی نفس شماره گذاری شد ، مانیتور و پمپ های اکسیژن هنوز آخرین امیدها را نگه می داشتند. اما در غزه ، حتی این امید با گلوله ها خاموش بود.
در بیمارستان ناصر در خان یونیس ، کودکان مبتلا به نارسایی کلیه که روزانه به دیالیز احتیاج داشتند ، درگذشت. نه به دلیل بیماری آنها ، بلکه به دلیل خاموش شدن دستگاه دیالیز. برق نبود. ژنراتورها در حمله قبلی نابود شدند. کمک های بین المللی به گروگان گرفته شد. و فقط دارو روی کاغذ وجود داشت.
بیماران ویژه بیمارستان باید داروی خاصی را که دیگر وجود ندارد تزریق کنند ، که برخی از آنها تشنج یا تشنج است و هیچ کس نمی تواند کاری انجام دهد ، و پزشک فقط دست خود را می گیرد و می گوید: “این برای ما کار نمی کند.”
در همان بخش ، پیرمرد با اکسیژن کمکی در حال مرگ بود و وقتی سربازان اسرائیلی وارد بیمارستان شدند ، نگران نبود. همه فکر می کردند که آنها فقط برای “بازرسی” هستند. اما نیم ساعت بعد ، این بخش با خمپاره هدف قرار گرفت ، دیگر بیمار و پرستاری که در کنار او بود ، و اجساد که زمین را با خون رنگ می کردند.
در بعضی موارد ، نیروهای صهیونیستی بیماران مبتلا به بیمار را مجبور به تخلیه کرده اند. اما کلمه “تخلیه” در غزه معنی ندارد. جابجایی بیماران فلج ، نوزادان نارس یا افراد وابسته به دستگاه ، بدون آمبولانس ، بدون تیم پزشکی ، چیزی جز مرگ تدریجی نیست. شاهدان می گویند بیمارانی را دیده اند که در زیر ویلچر در زیر باران جان باختند.
یخچال
در یخچال موقت بیمارستان ، اجساد بی رحمانه بوده اند. بسیاری از آنها کودکان هستند. برخی هنوز بند ناف نرفته اند و در منطقه بیمارستان ، خانواده های بدون سرپناه ، زیر گلوله ، عزیزان خود را در آغوش می گیرند. مادری با صدای شکسته بدن بی جان پسر پنج ساله خود را می خواند.
سازمان های بین المللی بارها و بارها هشدار داده اند که بیمارستان ها طبق قوانین بین المللی بشردوستانه “مناطق امن” هستند. اما آنچه امروز در غزه اتفاق می افتد ، نقض آشکار کنوانسیون ژنو است. رژیم صهیونیستی زیرساختهای درمانی را به بهانه مبارزان فلسطینی هدف قرار داده و هیچ فرصتی برای تنفس نداشته است.
یکی از پرستاران جوان که از نامگذاری خودداری کردند ، گفت: “ما بچه ها را در آغوش می گیریم ، زیرا می دانیم که ممکن است آخرین نفس آنها باشد.” قلب ما برای همه آنها می سوزد. اما ما نمی دانیم چه موقع به خودمان می رسد. “
در حالی که جهان در حال تماشای مذاکرات و تحلیل های دیپلماتیک بی پایان است ، بر روی دیوار ، مردم یک شهر در امن ترین مکان ها قربانی می شوند تا یک پناهگاه باشند. اکنون بیمارستان ها به گورهای دسته جمعی تبدیل شده اند.
سکوت جامعه بین المللی فقط بوی خون را ماندگار می کند
ما شاهد مرگ اخلاق پزشکی هستیم. نه تنها زندگی بیماران ، بلکه عزت جهانی که بیمارستان را مقدس می دانست.
در همین زمان ، رسانه های جهانی گهگاه اخبار پراکنده را منتشر می کنند ، اما تعداد کمتری از افراد روایات مادرانی را می شنوند که فرزندانشان در بخش انکولوژی بدون شیمی درمانی می میرند ، یا کودکانی که بدون بیهوشی در سوختگی می میرند.
غزه ، این بیمارستان ها به خط مقدم مرگ تبدیل شده اند.
al -shafa'a ؛ قلب
بیمارستان الشفا ، بزرگترین مرکز بهداشت غزه ، به نظر می رسد مانند بیمارستان دشوارتر است. دیوارهای آن سوراخ شده است ، بخش اورژانس چندین بار بمباران شده است و تولید کننده اصلی آن در اثر حمله هوایی غیرفعال شده است. در اوایل حمله ، صدها زخم به یک شب آورده شد. اما هیچ تختخوابی و دارویی باقی نمانده است. اتاق انتظار به بخش مراقبت های ویژه تبدیل شد و راهروها پر از زخم هایی بودند که منتظر باند موقت بودند.
در حیاط بیمارستان ، چادرهای سفید ساده تنظیم شده است. آنها چادر نجات نیستند ، بلکه یک چادر دفن هستند. ارقام بدون شناسایی در پارچه پیچیده می شوند. در هر یک از شماره های نوشتاری. پزشکی پزشکی قانونی دیگر قادر به ثبت هویت نیست.
بیمارستان اندونزی ؛ محاصره ، گلوله ، سکوت
در غزه شمالی ، بیمارستان اندونزی که با کمک های بشردوستانه ساخته شده بود ، روزها توسط تانک ها احاطه شده بود. هیچ کس نمی تواند وارد یا خارج شود. تیم پزشکی با نان خشک و آب محدود سعی در جدا کردن زندگی از مردگان داشت. هنگامی که سرانجام این حمله آغاز شد ، گزارش ها حاکی از آن است که حتی آمبولانس ها نیز هدف قرار گرفته اند.
یکی از پرستاران بیمارستان ، در یک پیام صوتی کوتاه که در آخرین لحظات محاصره ارسال شده است ، می گوید: “ما به بیماران گفتیم که با هم جمع شوند … شاید وقتی همه چیز از بین می رود ، تنها چیزی که برای آنها می ماند آخرین لمس است.”
بیمارستان ناصر ؛ سکوت علیه مرگ
در بیمارستان ناصر ، گروهی از نوزادان در انکوباتور نگهداری می شدند و هنگامی که برق قطع شد و سوخت ژنراتور به پایان رسید ، پزشکان فقط یک گزینه داشتند. نوزادان را از دستگاه جدا کرده و تلاش خود را برای زنده نگه داشتن آنها با دستمال مرطوب ، آبپاش و دعا انجام دهید. اما اجسام کوچک و نیمه اتصال پیچشی نداشتند. خانواده ها اجساد را تحویل دادند که حتی نامگذاری نشده بودند.
آیا بهانه بیمارستان ها است؟
رژیم صهیونیستی بارها ادعا کرده است که بیمارستان ها نیروهای مقاومت هستند. اما سوال اصلی اینجا است ؛ اگر چنین است ، آیا نوزادی که درگذشت نیز یک جنگنده بود؟ آیا زنی بود که در هنگام زایمان در زیر آوار اتاق عمل دفن شد؟ آیا بیمار فلج مغز را که به سیستم تنفس احتیاج داشت ، هدایت کرد؟
پاسخ واضح است ، اما جهان گفت بله.
خط پایان اخلاق پزشکی
امروز ، سایر پزشکان غزه نه سوگند بقراط و نه وفاداران به پروتکل های پزشکی را نمی خوانند. اما آنها به یک چیز وفادار هستند. “بشریت در قلب نابودی.”