سلامت خانواده

ناگفته هایی درباره انتقال مجروحان به ایران؛ لبنان کربلا بود – خبرگزاری مهر ایران و جهان

سلامت جو، تا همین یک سال پیش اگر می گفتند روزی می رسد که یک سگ هزار کیلومتر با ایران فاصله داشته باشد. هار منطقه لبنان را بمباران می کند و زنان و کودکان را به شهادت می رساند. شاید خیلی ها در دلشان می گفتند برای حمایت از جبهه مقاومت چه کنیم؟

اما تا همین چند روز پیش که اخبار ضد و نقیضی درباره ترور فرماندهان به گوش می رسید، برای تکذیب خبر ترور فرماندهان مقاومت، از خیریه صرف نظر می کردیم. هر بار با خبر شهادت یکی از آنها کربلا در دلمان طلوع می کند، شاید باور نمی کردیم قرار است این روزها را ببینیم اما در بحبوحه این اتفاقات پزشکان و پرستاران ایرانی سعی کردند وارد عمل شوند. .

28 شهریور بود، چند ساعت بیشتر از انفجارهای پی در پی پیجرها و زمانی که خبر اعزام 8 چشم پزشک و تیم پرستاری به لبنان در راس اخبار قرار داشت، در لبنان از تلفن همراه استفاده نمی شد. پس از این حادثه هولناک محمدرضا ظفرخندی وزیر بهداشت اعلام کرد که حادثه تروریستی لبنان و مجروح شدن 3000 نفر بسیار تأسف آور و غم انگیز است و ما این حادثه تروریستی را محکوم می کنیم. وی بعداً اعلام کرد که تا ساعاتی دیگر تعدادی مجروح لبنانی برای دریافت خدمات تخصصی و فوق تخصصی پزشکی وارد ایران می شوند.

شاید در آن لحظه این سوال به ذهن عده ای خطور کرد که چه کسانی حاضرند در این شرایط خطرناک جنگی برای کمک به مظلومان جان خود را از دست بدهند و مهاجرت کنند، باورشان غیرممکن است کسانی که از این موضوع خبر دارند، نمی خواهند در مکتب حسین فاطمه تربیت شوند. در گفتگو با آنها باید علامت حرم و پرچم هیئت را ببینید. عطر چای روضه را استشمام خواهید کرد. نفس عمیق بکش.

ابراهیم رضایی یکی از پرستاران اعزامی به لبنان است. از روزی که تصمیم به اعزام گرفته است به ما می گوید که تصمیم برای آوردن بیمار توسط دوستان هلال احمر، سفارت و مقامات بالاتر گرفته شده است. رئیس جمعیت هلال احمر و دیگر دوستانشان تصمیم گرفتند برای نجات جان مجروحان لبنانی تلاش کنند. نه در اخبار شنیدم که حدود 10 هزار نفر برای اعزام به لبنان و کمک به جبهه مقاومت ثبت نام کرده اند، اما فکر نمی کردم قرعه به نام من بیفتد.

به ما اطلاع دادند که در راستای این تصمیم، تیم پزشکی تهران آماده شده و برای کمک به لبنانی ها راهی لبنان خواهد شد. تیم ما شامل 8 چشم پزشک متخصص، 2 پزشک عمومی و یک تیم پرستاری مجرب بود. تصمیم جدی و کار خطیری بود، اما دل بچه ها پر بود و احساس رضایت می کردند که می توانند نقش کوچکی در دفاع از مردم مظلوم و بی دفاع داشته باشند.

صد سوال بی جواب از ذهنم گذشت

قبلاً در گروه های جهادی و بسیج جامعه پزشکی فعالیت داشتم و چند سالی بود که همراه با تعدادی از همکاران مراسم پیاده روی اربعین را برگزار کرده بودیم. برای پیوستن به این تیم اعزامی با من تماس گرفته شد. با این حال، به ما نگفتند که موضوع دقیقاً چه بوده است. و ما دقیقاً در لبنان چه خواهیم کرد؟ حتی نمی دانستم تا کی قرار است در لبنان بمانم. سوالات زیادی در ذهنم بود، یک لحظه تصور کردم که باید مریض ها را مداوا کنیم یا برای مجروحان و آواره ها چادر بزنیم، یک لحظه فکر کردم امروز می رویم و فردا برمی گردیم و یک لحظه هم این فکر در ذهنم بود که ممکن است ماه ها آنجا بمانم. در خبرها خوانده بودم که انفجار پیجر این اتفاق افتاد و قرار نیست دوباره تکرار شود.

نمی دانستم چگونه موضوع را با خانواده ام مطرح کنم، اما دلم را به دریا دادم و گفتم که ما به لبنان می رویم، باید ساکت شویم و بیماران را برای مدت نامعلومی در لبنان درمان کنیم. با اینکه موجی از نگرانی و تشویش را در چهره تک تک اعضای خانواده می دیدم، اما به فضل الهی هیچ کدام مخالفتی نکردند. چمدان هایمان را برای مدت نامعلومی بستیم و خداحافظی کردیم.

من در تمام عمرم چنین صحنه ای را ندیده بودم

تقریباً کمتر از 8 ساعت از انفجارها گذشته بود که وارد لبنان شدیم. شرایط بسیار عجیب و پیچیده بود. در ساعات اولیه از 3 بیمارستان بازدید کردیم، تقریباً تمام طبقات و تمام اتاق ها مملو از مجروحان این حمله بود. در طول سال های خدمتم در پرستاری تا به حال به چنین صحنه ای برخورد نکرده بودم. تعداد جراحات چشمی بسیار زیاد بود، با دیدن اجساد زخمی کودکانی که از مجروحیت فریاد می زدند، بیمارستان را پر کرد. برخی از بیماران به دلیل کمبود تخت روی زمین مداوا می شدند و بیمارستان آنقدر شلوغ بود که گاهی صدایی نمی آمد.

در هر سه بیمارستان رسول اعظم، بیمارستان بهمن و حضرت زهرا(س) تعداد مجروحان بسیار زیاد بود. اینها تنها تعدادی از افرادی بودند که در بیمارستان های مرکزی بیروت بستری شدند. تعداد زیادی مجروح در جنوب لبنان و طرف جدید و… بودند بر اساس آمار وزارت بهداشت لبنان در این حمله تروریستی تقریباً 3000 مجروح از ناحیه چشم و دو دست وجود داشت که درمان آنها دشوار بود. چنین فاجعه ای به این بزرگی واقعاً نگران کننده بود.

ناگفته هایی درباره انتقال مجروحان به ایران؛ لبنان کربلا بود

از کودک تا بزرگسال؛ همه مجروح شدند

حدود 7 ساعت طول کشید تا این 95 مجروح برای مداوا و انتقال به ایران وارد هواپیما شوند. در هواپیمای بسته دستور پرواز صادر شده توسط دکتر کولیوند. به هواپیما نگاه کردم. با صحنه دردناکی مواجه شدم از یک دختر 9 ساله و یک پسر 13 ساله گرفته تا مردم عادی. در این هواپیما زن، کودک و پیرمرد حضور داشتند و چند تن از نیروهای مقاومت نیز حضور داشتند.

حوادث پزشکی مربوط به چشم باید خیلی سریع درمان شوند. بیمارستان های لبنان به دلیل حجم بالای بیماران نتوانستند کار خاصی انجام دهند. بیمارانی که نیاز به جراحی دارند تعداد آنها بیمارستان ها و امکانات زیادی برای رسیدگی به آن وجود داشت مراقبت های لازم و به موقع را به مصدومان انجام ندادند. متاسفانه بیشتر مجروحان فقط بانداژ شده بودند و تعداد کمی تحت عمل جراحی قرار گرفتند. بیماران به بیمارستان های کشور منتقل شدند و خوشبختانه حالشان رو به بهبود است.

وقتی از آقای رضایی در مورد وضعیت بچه ها می پرسم، سکوت می کند. شاید داشت این فاجعه انسانی را در ذهنش مرور می کرد. با خودم می گویم که او در رفاه او نقش داشته است. نقش ما در این فاجعه انسانی که هر روز برای کودکان، زنان و مردان غزه و لبنان رخ می دهد چیست؟

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا