نادیا زکالوند: «شیائوما» هشت سال بیشتر نداشت که پدر و مادرش در تصادفی وحشتناک درگیر شدند. این تصادف باعث مرگ پدر و فلج شدن مادرش شد. او و خواهر بزرگترش باید از خانه و همچنین مادرشان مراقبت می کردند.
شیائوما ابتدا در مزارع پنبه کار کرد و پس از شاگردی در چندین حرفه دیگر، در نهایت رستوران خود را در سین کیانگ افتتاح کرد. بیشتر درآمد او صرف معالجه و بهبودی مادرش شد تا اینکه او توانست از روی تخت بلند شود، روی ویلچر بنشیند و حتی چند قدمی بردارد. اما چند سال پیش مشخص شد که مادرش در اثر این حادثه دچار آتروفی مغزی (کوچک شدن مغز) شده است که نه تنها درمانی ندارد، بلکه به طور پیوسته در حال پیشرفت است.
زمانی که شیائوما به این حقیقت تلخ پی برد، تصمیم گرفت از زمان باقی مانده بهترین استفاده را ببرد. خانه و ماشینش را فروخت و با مادرش به مسافرت رفت. او می خواست تا آنجا که ممکن است وقت خود را با مادرش بگذراند.
مادر شیائوما دیگر نمی تواند صحبت کند اما همیشه لبخند بر لب دارد. به گفته پسرش قبل از سفر خیلی ناراحت بود. هر جا که نمی توان مادرش را با ویلچر برد، شیائوما کول را می برد و با خود می برد. او می‌گوید: «وقتی بچه بودم، مادرم مرا اذیت می‌کرد، حالا من او را اذیت می‌کنم.
این دو تا کنون به مناطق مختلف چین از جمله دریاچه تیانچی، کوه تیانشان، میدان تیان آنمن پکن و دیوار بزرگ چین سفر کرده اند و قرار است بیشتر نقاط چین را با هم ببینند.
وقتی از او پرسیدند چه زمانی به خانه برمی گردد، پاسخ داد که خانه همان جایی است که مادرش است.
منبع:
odditycentral
منبع:خبرآنلاین
