سلامت خانواده

جذامیان بد شکل «بابا باغی» چگونه روزگار می گذراندند؟

به گزارش خبرگزاری اخبار آنلایندر دهه 40 «جذام» یکی از وحشتناک ترین بیماری های ایران بود. هیولایی که وقتی انسان را می کشت، دیگران از آن دوری می کردند، گویی هرگز وجود نداشته است. مردم حتی از جذامیان شفا یافته اجتناب می کردند و آنها را در میان خود راه نمی دادند. در پاییز 1347 که فرمرز جودت گزارشگر مجله «سپید و سیاه» به همراه مالک عراقی عکاس مجله برای تهیه گزارش به جذامیان تبریز رفتند، 6000 بیمار جذامی در سراسر ایران وجود داشت. فکر کردم با تهیه این گزارش شاید بتوانم نگرش نادرست مردم نسبت به این بیماری و مبتلایان به آن را اصلاح کنم. آنچه در ادامه می خوانید حاصل مشاهدات وی در این مکان دور افتاده است (به نقل از سپید و سیاه، اول آبان 47):

«بابا باغی» نام مکانی دورافتاده است. کیلومترها دورتر از شهر تبریز؛ جایی که هیچ نشانی از جان مردم به چشم نمی خورد جز اینکه در این شهر ویران به دست انسان و به زور «بابا باغی» را ساخته اند که جز کوره هیچ وسیله ارتباطی با محیط بیرون ندارد. بزرگراهی که 15 کیلومتر ادامه دارد و بابا باغی را به تبریز متصل می کند. طبیعی است که در این مکان به جز جذامی نشینان بابا باغی، انسان دیگری دیده نمی شود و می توان صخره ها و کوه ها و خاک هایی را دید که اطراف بابا باغی را احاطه کرده اند که محیط بسته ای نیز برای زندگی یک نفر است. تعداد انگشت شماری از مردم له شده و محکوم به انزوا.

… ماشین از جاده اصلی وارد جاده سنگ ریزه بابا باغی می شود. رئیس گروه حمایت از جذامیان تبریز، یک پزشک راهنما و ما (من و عکاس) نشسته ایم و دکتر شروع به صحبت می کند. او می گفت:

– برای ایجاد و تداوم چنین نهاد بهداشتی در وهله اول باید خدماتی مانند آب، برق و وسایل حمل و نقل ارائه کرد، اما متاسفانه بابا باغی در جایی قرار دارد که امکان ارائه هیچ گونه خدماتی وجود ندارد. از این سه عامل به این دلیل است که بابا باغی بر اساس تفکر قرون وسطایی، در مکانی دور از شهر ساخته شده است در حالی که جذام یک بیماری واگیردار نیست بلکه یک ویروس است و با کمی دقت می توان از آن پیشگیری کرد. بیماران جذامی را نباید از جامعه طرد کرد زیرا با تغذیه خوب و رعایت بهداشت درمان می شوند و به همین دلیل ما مانع از تماس مادران جذامی با فرزندان خود نمی شویم و این کودکان اغلب در آسایشگاه ها نزد مادران خود می مانند و تاکنون هیچ کدام از کارکنان ما در اثر تماس با بیماران تحت تاثیر قرار نگرفته است.

بچه ها آه! چگونه از آنها مراقبت می کنید؟

دکتر نگاه مشکوکی به ما می اندازد و با لبخندی اطمینان بخش می گوید: ما خیلی مراقب بچه ها هستیم با این حال هر چند وقت یکبار بینی آنها را معاینه و آزمایش می کنیم، جذام اصلا خطرناک نیست، ترس از جذام خطرناک تر است. “

و سپس دکتر در مورد گذشته بیمارستان صحبت می کند و توضیح جالبی می دهد:

– قبل از اینکه این مکان برای بیماران ما در نظر گرفته شود، سال ها بود که جذامیان در دره ای به نام “آرپادارسی” در جاده اهر جمع شده بودند و مردم از بالای دره برای آنها غذا می ریختند… اما در طول زمان. باغ رضاشاه کبیر بابا باغی که شکارگاه شاهان قاجار بوده و امروزه نیز شکار خوبی دارد مورد توجه قرار گرفت و از سال گذشته به دستور شاه اقدام به ساخت مراکز مجهز در آن کردند که هنوز به طور کامل تکمیل نشده است. یکی دیگر از مواردی که برای اهالی بابا باغی از دست ما خارج است، تامین آب شرب از شش کیلومتری است که قبلا دو بار لوله کشی شده بود اما بر اثر بارندگی از بین رفت، اما مشکل راه و برق این محل همچنان حل نشده است.

کارگران نیز جذامی بودند

حضور کارگرانی با چهره های کتک خورده و درهم ریخته در حال نظافت جاده خبر از نزدیک شدن ما به آسایشگاه می دهد. از اینجا کم کم برای اولین بار با چهره بیماران آشنا می شویم.

ماشین می ایستد و پزشک معالج با گروهی از کارگران صحبت می کند. او از کار و زندگی آنها می گوید، از طغیان رودخانه ای که جاده را ویران کرد و خود بیماران اکنون مشغول ساختن یک آبنمای زیبا در آن هستند. آه بله، این کارگران جذامی هستند که مشغول ساختن این نوع طبیعت برای زندگی دورافتاده خود هستند. بیست دقیقه بعد به آسایشگاه می رسیم.

تنها شرطی که برای ورود ما گذاشتند کنترل دوربین است. اولین آشنایی ما با دکتر جوانی به نام «قلب پاک» است که به تازگی از خارج از کشور بازگشته است. او چهره ای دوستانه و آشنا دارد. وی که شش ماه است در آسایشگاه های مشابه در آفریقا و اروپا تحصیل می کند، می گوید:

– در اروپا به خصوص در فرانسه این بیماری مفهوم خود را از دست داده و به جنبه مطالعاتی تبدیل شده است. به خصوص در فرانسه بیماران جذامی از آفریقا و آسیا به ویژه از اسپانیا و پرتغال وارد می شوند. آنها برای مطالعه و درمان در بیمارستانی به نام سنت لوئیس نگهداری می شوند، اما جذام در آفریقا بیداد می کند، مثلاً در کشور “مالی” سه درصد مردم یعنی 25000 نفر از 4 میلیون نفر آن جذامی هستند و پس از مالی، در کشورهایی مانند چین و هند که از سوء تغذیه عمومی رنج می برند و از سلامت کافی برخوردار نیستند. افراد مبتلا بسیار دیده می شوند. تعداد مبتلایان به این بیماری در کشور ما به نزدیک به شش هزار نفر می رسد، اما مهم این است که تصورات غلط مردم در مورد آن وجود دارد. این بیماری که «خورا» نیز نامیده می شود، مانند هر بیماری عفونی دیگری قابل درمان است و پس از درمان، بیمار می تواند مانند هر فرد عادی به زندگی خود ادامه دهد. این یک تفکر قرون وسطایی است که فکر کنیم جذام غیر قابل درمان است. این را باید از افکار حذف کرد.

چند نفر بیمار در بابا باغی زندگی می کنند؟

398 نفر که برخی از آنها کودکان مبتلا هستند.

درمان این بیماری چقدر طول می کشد؟

از شش ماهگی تا دوسالگی و شاید هم بیشتر… بستگی به نوع و شدت و ضعف بیماری دارد.

آیا این بیماران پس از درمان می توانند به آغوش خانواده خود بازگردند؟

بله، اما جامعه ما حتی از بیمار بهبود یافته می ترسد. روزنامه ها، فیلم ها و بسیاری از عوامل دیگر باعث ترس مردم از چنین بیمارانی شده است، بنابراین اکثر بیماران بهبود یافته نمی توانند به آغوش خانواده خود بازگردند. هیچ سازمانی برای کار به آنها مراجعه نمی کند و بیماری که سلامت خود را به دست آورده است هیچ امکانی برای زندگی آینده خود ندارد. به همین دلایل است که دولت به ناچار روستایی در گرگان ایجاد کرد که در آن مدرسه، خانه، مسکن و انواع امکانات زندگی برای اهالی ایجاد شد و افرادی که بهبود می یابند در آنجا ساکن شده و زندگی و کار می کنند. مثلا چندی پیش 20 نفر از آسایشگاه ما که بهبود یافته بودند به بهکده اعزام شدند تا زندگی سالم و شاد خود را در آنجا آغاز کنند. البته این معبد تنها دو سال پیش تاسیس شد، اما هنوز هم قدم بسیار مفیدی است.

جذام چیست؟

ابتدا بی حسی در قسمت های خاصی از بدن ایجاد می شود و ریزش مو به خصوص در مژه ها و ابروها شروع می شود که با درد شدید عصبی همراه است و به دنبال آن جوش هایی در صورت بیمار ظاهر می شود. در این مرحله به پزشک مراجعه می کنند اما در کشور ما افرادی هستند که 20 سال بعد از این مراحل به ما مراجعه کرده اند. نقرس مانند هر بیماری دیگری است اگر در مرحله اولیه باشد به زودی و حداکثر ظرف مدت شش ماه درمان می شود و حتی لازم نیست بیمار تمام مدت شش ماه در آسایشگاه بماند. فقط در روزهای تعیین شده می تواند به آسایشگاه مراجعه کند و دارو و دستورات لازم را بگیرد. اساساً جذام بیماری روستاها و مناطق دورافتاده است که دسترسی به پزشک، دارو، بهداشت و تغذیه مناسب ندارند و به همین دلیل 99 درصد بیماران جذامی روستاییان هستند.

سپس همراه با پزشک بیماران را ویزیت می کنیم. دکتر دستان یک بیمار را می گیرد و به ما نشان می دهد که چگونه بهبود یافته و اثری از زخم روی دستانش نیست و سپس به سراغ مردی می رویم که بیماری او را از خانه و زندگی اش دور کرده و به گوشه ای از آسایشگاه کاهش یافته ظاهرا اثری از بیماری در وی نیست زیرا بهبود یافته و باید این روزها مرخص شود. جایش از دیگران دور است، آدم تحصیلکرده و کارمند یک شرکت است.

بله، او به طور کامل بهبود یافته و ابروهایش دو بار رشد کرده است، اما در این مدت بیماری همسرش او را از هم جدا کرد و فرزندانش از پدرشان جدا شدند. تعجب می کنم چه کسی در این جامعه باور می کند که او دیگر مریض نیست و کدام کودک دست های او را بگیرد و ببوسد و به او “صبح بخیر” بگوید؟ آیا رهایی او از دست بابا باغی آغاز سرگردانی او نخواهد بود؟

بگذریم قسمت های اصلی بابا باغی هنوز به شکل اولیه خود باقی مانده است. ساختمان ها و طاق های نیمه کاره ای که وضعیت ساکنانش بهتر از مسکنشان نیست و روبروی آن ها بنایی نوساز و با طراوت است که معلوم نیست نقاش آخرین قلمش را کی روی دیوارهایش می کشد و درهایش برای کی باز می شود. این برگشتگان خوش شانس شنیدیم که عملیات ساختمانی راکد مانده است. بحث بودجه در اینجا هم احتمالاً موضوع مهمی است که چند مورد آن تمام شده و بیماران به آنجا منتقل شده اند.

هیچ کس فرش جذامی نمی خرد

قصد بازدید از کارگاه قالی بافی را داریم. چند زن مریض روی قالی نشسته اند و قالی می بافند. فرش هایی که فقط زیر پایشان گذاشته می شود و به گفته دکتر علیرغم اینکه سازمان جهانی بهداشت رسما اعلام کرده جذام از طریق فرش سرایت نمی کند، بهداری برای احتیاط از فروش این فرش ها خودداری می کند.

بابا باغی از دو قسمت تشکیل شده است: یک قسمت برای بیماران واگیر و یک قسمت برای بیماران غیر واگیر. دکتر می خواهد بفهمیم اینجا زندان نیست. این به ما نشان می‌دهد که دیوارها از بخش‌هایی برداشته شده‌اند و برخی از این دیوارها تخریب شده‌اند.

گوشه حیاط بیمارستان مریضی را می بینیم که میوه می فروشد. البته مشتریانش هم مثل او خواهند بود. میریم از نانوایی بازدید کنیم. بیماران نان خود را می پزند و سپس به سالن خیاطی و آرایش مراجعه می کنیم. اینجا همه کارها توسط خود بیماران انجام می شود. در واقع این شهر جدید با ساکنانی است که افق برایشان سیاه و تاریک است اما فعالیت و امید خود را از دست نداده اند.

چگونه جذامیان بد شکل از

مسجد جذامی

از مسجد جذامی خانه و مدرسه اش صحبت نکردیم، مدرسه ای که بچه های بیماران در آن درس می خوانند و آینده شان را می سازند و مسجد آسایشگاه مکان بسیار مقدسی است، هر چند کوچک است، بزرگتر و بزرگتر است. از آن چیزی که همه فکر می کنند، زیرا زخم های روح این افراد وجود دارد. تیغه شفا می یابد. زیرا التیام زخم های جسمی آنها در عصر ما ممکن شده است.

امروز یکشنبه است و دو برادر روحانی که در اینجا زندگی می کنند به شهر رفته اند. آنها دو مرد هستند که به بیماران خدمات رسانی کرده اند و در این منطقه دورافتاده کار می کنند. خوابگاه آنها فاصله چندانی با خانه سالمندان ندارد. مرد راهنما در نمازخانه و مسکن آنها به ما می گوید. اما آنها الان در آسایشگاه نیستند و نمی توانیم به نمازخانه آنها مراجعه کنیم.

عشق و ازدواج جذامیان

از مریضی که سر آراسته ای دارد می پرسم: جذامی ها چگونه مشکل عشق و ازدواج را برای خود حل کرده اند؟

پاسخ او بسیار جالب و در عین حال تاثیرگذار است. او می گوید:

– بیماران در اینجا ازدواج می کنند، اما به ندرت، زیرا مسئولان بهداشت از آن راضی نیستند. دلیل این امر این است که تربیت فرزندان جذامی من در این مکان بسیار دشوار است. هم برای مسئولان و هم برای پدران و مادران و به همین دلیل تلاش می کنیم با وسایل ممکن از بارداری زنان جذامی جلوگیری کنیم.

جلسه ما تمام شد. به مردمی می اندیشم که زندگی و تلاش خود را وقف خدمت به این مردم محروم و دورافتاده کرده اند.

دکتر ناگهان با حرف هایش مثل تخمک گذاری [چکش] به مغزمان می زند و می گوید:

– اوه! بله، اما همین چند وقت پیش بود که یک بیمار بهبود یافته را ترخیص کردیم و مردم خانه او را آتش زدند تا او را بدرقه کنند…

۲۵۹

منبع:خبرآنلاین

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا